پيام
+
به شيخ شهر،فقيري ز جوع،برد پناه<br>بدين اميد،که از جود،خواهدش نان داد<br>هزار مسأله پرسيدش از مسأله و ،گفت:<br>اگر جواب ندادي،نبايدت نان داد<br>نداشت حال جدال،آن فقير و، شيخ غيور<br>ببُرد آبش و،نانش نداد- تا جان داد<br>عجب که با همه دانايي،اين نميدانست<br>که حق،به بنده،نه روزي به شرط ايمان داد<br>من و ملازمت آستان پير مغان<br>که جام مي،به کف کافر و مسلمان داد
بي بال پريدن..
91/1/25
-خلوت دل
آموزنده است و بسيار گيرا و تامل برانگيز :)
چتر خيس رها
آنكه در سفره ي حق به جاني بيارزد در سفره ي ما به ناني ارزد!!!